"قهرمان" فیلمی ایرانی به نویسندگی و کارگردانی "اصغر فرهادی" است که در سال ۱۴۰۰ منتشر شد. در تهیهکنندگی این فیلم الکساندر ماله-گی با فرهادی همکاری داشتهاست.
الکساندر ماله-گی (Alexandre Mallet-Guy؛ زادهٔ ۲ ژوئن ۱۹۷۴) تهیهکننده و مجری فرانسوی است. از مهمترین فعالیت وی میتوان به تهیهکنندگی در فیلمهای گذشته ، خواب زمستانی ، فروشنده و قهرمان اشاره کرد. فیلم "قهرمان" در شیراز، فیلمبرداری شده و موضوعی اجتماعی را روایت میکند.
قهرمان
مشخصات:
کارگردان: اصغر فرهادی
بازیگران: امیر جدیدی (رحیم)، محسن تنابنده (بهرام)، فرشته صدرعرفایی (خانم رادمهر)، سارینا فرهادی (نازنین)، سحر گلدوست (فرخنده)، صالح کریمایی (سیاوش).
محصول سال 1400
خلاصه داستان
رحیم، کارگر نقاش شیرازی که به خاطر بدهی داشتن به باجناق سابقش، بهرام در زندان است، اکنون به دو روز مرخصی آمده است. رحیم به شوهرخواهرش میگوید 70 میلیون تومان از بدهی بهرام را جور کرده و میخواهد با او حرف بزند تا شاید بتواند رضایتش را جلب کند.
رحیم و دوست دخترش، که قصد دارد با او ازدواج کند (فرخنده) به سکه فروشی می روند تا سکههایی را بفروشند، اما رحیم منصرف میشود و میخواهد که بیشتر فکر کند. در خانه خواهرش، خواهرزاده رحیم به او میگوید که سیاوش(پسر رحیم، که نقص لکنت زبان دارد) در مدرسه با هم شاگردیها دعوایش شده و مادر سیاوش، که مدتی است از رحیم جدا شده، قصد ازدواج مجدد دارد.
رحیم و شوهرخواهرش (حسین) به در مغازه ی بهرام می روند و با او که خودش در مغازه نیست، تلفنی صحبت می کنند و قرار می شود رحیم 70 میلیون تومان را به بهرام بدهد و بقیهاش را حسین به او چک بدهد تا رحیم بعد از رضایت بهرام از زندان آزاد شود و بتواند کار کند و پول چک را بدهد.
سر سفره ناهار، خواهر رحیم شروع میکند به پرسیدن سوالات ناراحت کننده از رحیم:
چه کسی می خواهد به او 70 میلیون تومان پول بدهد؟ آیا 70 میلیون تومان، باز هم پول نزول است؟ رحیم چگونه و با چه کاری می تواند پول چک حسین را جور کند به طوری که حسین را هم به دردسر نیندازد؟
این شک و تردیدهای خواهر آن قدر ادامه پیدا می کند که رحیم با ناراحتی سفره ی غذا را ترک می کند. اما خواهر رحیم باز هم در آشپزخانه از رحیم درباره منبع به دست آمدن سکههایی که در ساکش است سؤال میکند و رحیم را آشفته خاطرتر میکند. رحیم در ملاقات بعدی اش با فرخنده میگوید وجدانش قبول نمیکند سکهها را بفروشد و خرج این کار کند.
رحیم به بانکی میرود که در ایستگاه اتوبوس روبرویش، کیف سکهها پیدا شده و در مورد صاحب سکه ها پرس و جو میکند. کارمندان بانک به رحیم پیشنهاد میدهند اعلانی مبنی بر پیدا کردن سکهها به بانک و مغازههای اطراف بدهد. رحیم در اعلانها شماره تماس تلفن زندان را مینویسد که یکی از زنان زندانبان برای هماهنگیهای نقاشی خانه ی خود به رحیم داده بوده است، چون در حالت کلی تماس با تلفن زندان برای گفتگو با زندانی، قانونی نیست.
مرخصی رحیم تمام میشود و او به زندان برمیگردد و روزی تلفن زندان زنگ میزند و زنی از پشت تلفن میگوید صاحب سکه هاست و مشخصههای سکهها و ساک را هم به درستی میدهد.
رحیم به زن میگوید به خانه خواهرش برود و سکهها را بگیرد. زن در خانه خواهر رحیم با اشک و آه میگوید علت اینکه این همه سکه را (که حاصل سال ها زحمت کشی و قالیبافی بوده) با خود در خیابان حمل میکرده این بوده که همه را از شوهر معتادش مخفی کرده بوده تا خرج اعتیادش نکند و حالا هم پنهانی از او قصد داشته آنها را بفروشد و به زخمی از زندگی اش بزند.
زن، ساک سکهها را میگیرد و قبل از رفتن اش با تاکسی دربستی که راننده اش دم در منتظر اوست، یکی از سکهها را به سیاوش هدیه میدهد. در زندان، آقای طاهری، مسئول فرهنگی زندان، رحیم را فرامی خواند و به او میگوید میخواهند از تلویزیون بیایند و با او مصاحبه ای درباره ی موضوع سکه ها بکنند.
رحیم، به آقای طاهری میگوید سکه ها را خودش پیدا نکرده بلکه فرخنده (زنی که با او آشنایی دارد و قرار است با هم ازدواج کنند) پیدا کرده و رحیم، بعداً تصمیم گرفته سکهها را به صاحبش برگرداند. اما چون فرخنده هنوز همسرش نیست نمیتواند جلوی دوربین تلویزیون از او اسم ببرد.
طاهری میگوید فقط این مهم است که او سکه ها را برگردانده و جلوی دوربین هم همین را بگوید کافی است. روسای زندان جلوی دوربین از رحیم به عنوان فردی بسیار شریف که کار خیر برای او نسبت به هرچیز دیگری ارجحیت داشته تمجید میکنند.
رحیم جلوی دوربین میگوید وامی گرفته بوده که با آن کار و کاسبی راه بیندازد ولی شریکش از او کلاهبرداری کرده و او ورشکست شده و نتوانسته قسطهای وام را پرداخت کند. کسی که ضامن وام رحیم بوده بدهی او را داده اما بعد، از رحیم شکایت کرده و او را به زندان انداخته است.
با پیدا کردن سکهها اولش فکرکرده معجزه ای برایش رخ داده و خدا یک نفر را سر راهش گذاشته تا از اذیت و آزارها و توهینهای طلبکارش نجاتش بدهد. رحیم به طلبکارش هم پیام فرستاده که بخشی از بدهی را جور کرده ولی بعدش پیش خودش فکر کرده شاید این یک امتحان است.
او در محل ایستگاه اتوبوس، جلوی دوربین نشان میدهد پول را چگونه پیدا کرده (چون نمیخواهد از رابطه اش با فرخنده جلوی دوربین چیزی بگوید، مجبور میشود بگوید خودش پول ها را پیدا کرده) و میگوید تا صبح با خودش فکر کرده که اگر پول دیگران را بردارد، جای دیگری حساب سختی پس خواهد داد.
پس به دنبال یافتن صاحب سکه ها میرود و سرتاسر مغازههای نزدیک ایستگاه اتوبوس را اعلامیه میچسباند. مدیر زندان جلوی دوربین میگوید که رحیم در همه کلاسها و برنامههای تربیتی و فرهنگی زندان شرکت داشته و پس دادن سکهها توسط او از تأثیرات همین کلاسهاست!
کام رحیم، پس از مدتها بدبیاری، با این تمجیدها شیرین است که طعنه انتقادی یکی از هم بندیهایش دوباره کامش را تلخ میکند. هم بندی اش از رحیم میپرسد در ازای رنگ کردن همه و تشکر جلوی دوربین از مسئولینی که شرایط خوبی در زندان درست کردهاند قرار است چیزی هم گیر رحیم بیاید یا او به رایگان فسادهای مسئولین زندان را رفع و رجوع کرده است؟
مثلا این را که شش ماه پیش، یکی از زندانیان همین بند، پس از شش سال حبس خودش را در دستشویی کشته است؟! طلبکار رحیم (بهرام، باجناق سابقش) را به زندان فرامی خوانند و به پاداش کارهای خوبی که رحیم کرده، طاهری از بهرام می خواهد که شکایتش را پس بگیرد تا رحیم از زندان آزاد شود.
بهرام به طاهری میگوید احتمال زیادی دارد که تمام داستان یافتن و پس دادن سکه ها توسط رحیم ساختگی باشد. چون باجناقش است و میداند رحیم، این قدر آدم خوبی نیست که اگر بود، زنش از او جدا نمیشد. بهرام میگوید که اساسا رحیم آدم دروغ گویی است.
مثلا اینکه او پولی را که جلوی دوربین گفته وام گرفته در واقع نزول کرده بوده است. طاهری پاسخ می دهد که حتما خجالت کشیده جلوی دوربین از پول نزول کردنش بگوید.
بهرام چند اتهام دیگر هم علیه رحیم مطرح می کند که طاهری در پاسخ آنها دلایلی منطقی دارد، از جمله اینکه رحیم نمی توانسته شماره تلفن همراه خود را برای یافتن صاحب سکه ها بدهد چون زندانی ها اجازه ی داشتن تلفن همراه را در زندان ندارند. همچنین، رحیم نمی خواسته با این کار احترام و اعتباری پیش همسر سابقش پیدا کند تا دوباره با او ازدواج کند چون رحیم، اکنون به زن دیگری علاقه مند است. اما در پایان، بهرام باز هم می گوید که کاری به این کارها ندارد و پول خودش را میخواهد.
به رحیم یک هفته مرخصی تشویقی میدهند. جشن یک نهاد مردمی خیریه برگزار می شود و در آن، هیأت مدیره از کار نیک رحیم در برگرداندن سکه ها تجلیل فراوان میکنند. همچنین خانم رادمهر، مدیر موسسه، به او خبر میدهد که در فرمانداری برای قدردانی از کار جوانمردانه ی رحیم، شغلی در مجموعه شان برای او در نظر گرفتهاند. رحیم در سخنرانی افتخاری که در این جشن میکند، میگوید اولش وسوسه شده که سکه ها را بفروشد و با پولش بدهی اش را صاف کند اما اتفاقات ساده ای در طلافروشی مثل از کار افتادن ماشین حساب و ننوشتن خودکار صاحب مغازه طلافروشی را نشانه ای حساب کرده تا این کار خطا را نکند و مال مردم را به صاحبش بازگرداند.
سیاوش نیز پشت میکروفن میرود و با لکنت و سختی بسیار در حرف زدن میگوید 50 هزار تومان به پدرش کمک میکند. خیرین شرکت کننده در مراسم از این سخنان تهییج میشوند و بیش از همیشه کمک مالی میکنند تا رحیم بتواند قرضش را بپردازد.
حتی زندانیان هم بند و خود آقای طاهری پولی را کمک میکنند. اما درنهایت باز هم پولی که جمع می شود به اندازه ی قرض رحیم نمیشود و بهرام این مقدار پول را نمیپذیرد. بهرام کار رحیم را هم در بازگرداندن سکه ها چندان کار خیری نمیداند بلکه وظیفه اش میداند و میگوید کجای دنیا کسی را به خاطر دزدیی که نکرده تشویق می کنند؟!
همچنین بهرام میگوید کار خیر را خودش کرده است که سه سال پیش روی حساب فامیلی چک ضمانت داده تا رحیم با نزول کردن پول بتواند شغلی برای خود دست و پا کند و زن و بچه اش را از بدبختی درآورد و وقتی هم که رحیم قسطهایش را نداده، بهرام طلاهای همسرش و جهیزیه دخترش را فروخته و قرض رحیم را داده است و این شایسته نیست که اکنون رحیم قهرمان شود و بهرام طلبکار بی شرف و ظالم شناخته شود.
بهرام میگوید که رحیم، اول می خواسته سکه ها را به بهرام بفروشد و بهرام قبول نکرده است و اگر بهرام همان روز، سکه ها را قبول میکرد و رحیم از زندان آزاد میشد، دیگر برای دادن سکه ها به صاحبش سر و صدا به راه نمیانداخت. با این حال، طاهری از بهرام میخواهد که او وسط برنامه تلویزیونی بگوید به خاطر کار انسانی رحیم، رضایت میدهد که او آزاد شود.
به این ترتیب هم چیزی به مردم یاد داده و هم اسمش به نیکی میماند. اما بهرام میگوید اسم نیک برایش جهیزیه ی دخترش نمیشود. طاهری میگوید در هر صورت اگر رحیم پول جمع شده در خیریه را وثیقه بگذارد و مابقی قرضش را هم قسط بندی کند، فردا از زندان آزاد خواهد شد و اگر بهرام، همین الان پول جمع شده در خیریه را علی الحساب قبول کند و به آزادی رحیم رضایت دهد شکل قشنگ تری دارد. بهرام، اما می گوید اگر رضایت دهد فقط به خاطر سیاوش است که بچه معصومی است که گرفتار بی مبالاتی های پدرش شده است.
رحیم برای انجام مراحل استخدام تشویقی اش به فرمانداری میرود و او را به دفتر کارگزینی، پیش آقای نادعلی میفرستند. اما نادعلی از بهرام شماره تلفن زنی را می خواهد که صاحب سکه ها بوده است. اما زن به تلفن زندان زنگ زده و بهرام شماره ای و حتی هیچ نشانی از او ندارد و شاهدانش هم تنها خواهرش و بچههای خواهرش است.
نادعلی میگوید قبل از اینکه قرارداد را بنویسد باید از این موضوع اطمینانی به دست آورد چون شاید داستان رحیم واقعی نباشد و در شبکههای اجتماعی حرف و حدیث هایی پخش شده که مسئولین زندان این داستان را ساخته اند تا خودکشیهای چند وقت پیش در زندان را رفع و رجوع کنند.
نادعلی میخواهد که رحیم و خواهرش زن صاحب کیف را پیدا کنند و به فرمانداری بیاورند تا نوشته ای را امضا کند تا نادعلی بتواند علیه بیمارانی که شایعه درست میکنند، از آن استفاده کند.
خواهر رحیم به شماره ای که زن صاحب کیف از آن تماس گرفته بود زنگ میزند و متوجه میشوند که زن با تلفن همراه راننده تاکسی ای تماس گرفته که با او تا در خانه خواهر رحیم آمده بود.
راننده تاکسی به رحیم میگوید که زن در برگشت از او خواسته تا جلوی یک طلافروشی نگه دارد و رحیم را به آن طلافروشی می برد. رحیم، تنها میتواند با نشان دادن لوح تقدیرش به صاحب طلافروشی، عکسی از دوربین مداربسته طلافروشی، از این زن به دست آورد که در آن، چهره اش چندان پیدا نیست.
راننده تاکسی به رحیم پیشنهاد میدهد که اگر نتوانست این زن را پیدا کند، یک خانم دیگر را به فرمانداری ببرد و او را به جای آن زن جا بزند. برنامه ی تلویزیونی دوم را که قرار است از رحیم پخش کنند، به خاطر شایعات لغو می کنند. به تدریج مسئولین زندان هم به رحیم شک می کنند.
دو باری هم که زن صاحب سکه ها به زندان زنگ زده بوده، تماسش از یک آبمیوه فروشی بوده است و از تلفن خودش تماس نگرفته که بتوانند پیدایش کنند. رئیس زندان از رحیم می پرسد که چرا از اول تلفن خواهرش را نداده و تلفن زندان را داده و رحیم پاسخ میدهد دوست داشته خودش خبر پیدا شدن کیف سکه ها را به صاحبش بدهد. رئیس هم، حالا شک کرده که رحیم، خودش این داستان را سرهم کرده باشد و این شک را با طاهری در میان میگذارد.
رحیم به ناچار، فرخنده را در نقش صاحب کیف، به همراه راننده تاکسی و خواهر و شوهرخواهر و سیاوش را به عنوان شاهد به فرمانداری میبرد. اما نادعلی همچنان به موضوع مشکوک است و داستان آنها را باور نمیکند چون پیامکی برای او ارسال شده که نشان میدهد رحیم یک هفته قبل از اینکه سکه ها را پیدا کند، قول هفتادمیلیون تومان پول را به باجناقش داده بوده است (در واقع به این دلیل که فرخنده پس از پیداکردن سکه ها به رحیم این پیشنهاد را داده بوده است و حالا رحیم که گفته خودش سکه ها را پیدا کرده نمی تواند دلیل واقعی این پیامک زودهنگام را لو بدهد).
رحیم و شاهدانش از رفتار نادعلی بسیار ناراحت میشوند، اما نادعلی اصرار دارد که باید برایش حتمی شود که داستان رحیم ساختگی نیست. جدال های لفظی بالا می گیرد و نادعلی آنها را از دفترش بیرون میاندازد.
رحیم که گمان میکند، موضوع پیامک کار باجناقش است به سراغ او در محل کارش میرود. بهرام، البته اظهار بی اطلاعی میکند، اما رحیم باور نمیکند و بحث شان به اینجا میکشد که رحیم به بهرام میگوید که بهرام به خاطر اینکه رحیم قهرمان مردم شده به او حسادت می کند اما بهرام می گوید مردم دل شان به حال رحیم و سیاوش، پسر لکنتی معصومش سوخته است و اینکه اولیای امور کسی مثل رحیم را گنده می کنند که نشان دهند مملکت گل و بلبل است. رحیم که به شدت از توهین های بهرام عصبانی است، با او گلاویز می شود. مردم در مغازه ی همسایه رحیم را در مغازه زندانی می کنند تا پلیس 110 سر برسد. اما قبل از آن فرخنده سر می رسد و رضایت بهرام را می گیرد که رحیم را از مغازه بیرون بیاورد و با خود ببرد.
رحیم را به خیریه فرامیخوانند. خانم رادمهر، مدیر خیریه فیلمی را به رحیم نشان میدهد که در آن، نازنین دختر بهرام، فیلم گلاویز شدن رحیم با بهرام را برای خیریه فرستاده و تهدید کرده اگر تا فردا تمام قرض پدرش پرداخت نشود، فیلم را در شبکه های اجتماعی پخش میکند تا نشان دهد ذات کسی که مردم او را قهرمان خود می پندارند، چیست. خانم رادمهر رحیم را شماتت می کند که اگر این فیلم پخش شود، آبروی خیریه میرود و دیگر کسی برای تهیه جهیزیه ی دختران بی بضاعت یا پول دیه ی افراد محکوم به قصاص و مواردی شبیه به این به آنها پول نخواهد داد.
رادمهر میگوید که نازنین فیلم را برای فرمانداری هم فرستاده و آنها از طریق فیلم متوجه شدهاند که رحیم، فرخنده را به جای زن صاحب کیف جا زده و به فرمانداری معرفی کرده است. رادمهر و هیات مدیره ی خیریه، رحیم را برای این موضوع هم به شدت سرزنش میکنند.
رحیم برایشان توضیح میدهد که در اصل، فرخنده بوده که کیف پول را پیدا کرده است و به مسئولین زندان هم این موضوع را گفته اما آنها از او خواسته اند که بگوید خودش پیدا کرده است. شوهرخواهر رحیم با بهرام تلفنی گفتگو میکند و قرار می شود بهرام فیلم را پخش نکند که برای خیریه هم بد نشود ولی باید تا فردا پول خیریه به علاوه ی چک مابقی پول ها را به او بدهند.
رحیم به خانم رادمهر میگوید که هرچند فرخنده کیف سکه ها را پیدا کرده بوده ولی رحیم بوده که کیف را به صاحبش برگردانده، اما خانم رادمهر توجهی نمیکند و فقط میگوید رحیم در قبال محبت خیریه قدرناشناس بوده است.
در زندان، رحیم به آقای طاهری می گوید که طاهری از او خواسته بگوید خودش پول ها را پیدا کرده بوده اما طاهری میگوید که فقط به رحیم گفته می تواند اسم فرخنده را جلوی دوربین نیاورد نه اینکه بگوید خودش پول ها را پیدا کرده است.
از آن گذشته رحیم دروغ دیگری هم گفته که وام گرفته بوده که نتوانسته قسطش را بدهد و نگفته بوده پول نزول کرده است. روسای زندان به رحیم بهتان می زنند که رحیم می خواسته موضوع پس دادن سکه ها را همه بفهمند وگرنه به جای شماره تلفن زندان، شماره تلفن خواهرش را به این منظور می داده است. اما رحیم قسم میخورد که هیچ گاه چنین حساب و کتابهایی نکرده بوده است. پیشنهادهای دیگری برای اینکه آبروی روسای زندان یا آبروی رحیم نرود، بین آنان رد و بدل می شود، اما درنهایت هم روسای رحیم از رحیم دلخور می شوند و هم رحیم از آنها چون هریک حفظ آبروی خود را بر حفظ آبروی دیگری مقدم میداند.
فرخنده از رحیم میخواهد که با هم پیش خانم رادمهر بروند. رحیم تمام داستان حقیقی را برای خانم رادمهر با کمک فرخنده تعریف میکند و متوجه میشود که پیامک را بهرام برای فرمانداری نفرستاده بلکه یکی از زندانیها فرستاده است. فرخنده به رادمهر میگوید که مخالف بوده رحیم سکه ها را برگرداند بلکه امیدوار بوده رحیم با پول سکه ها قرضش را بدهد و از زندان بیرون بیاید تا آنها بتوانند ازدواج کنند.
خانم رادمهر میگوید زنی پشت در نشسته که شوهرش به خاطر نداشتن پول دیه در آستانه ی اعدام است و با اوضاع پیش آمده، بهتر است این پول به این زن درمانده داده شود که محتاج تر و گرفتارتر است. رادمهر می گوید اگر پول را به رحیم بدهد و فردا شوهر آن زن که پدر یک بچه هم هست، اعدام شود، انتقادها از رادمهر بسیار زیاد خواهد شد چون میگویند به جای اینکه با این پول جان یک نفر را نجات بدهد، آن را به کسی داده که شایعاتی در موردش وجود دارد. اما فرخنده می گوید این پول برای رحیم جمع شده است.
رادمهر میگوید حالا مردم راضی نیستند که پول به رحیم داده شود و از رحیم میخواهد که به دادن پول به این زن با شوهر اعدامی راضی باشد و او هم قول می دهد پیش طلبکارش برود و از او خواهش کند که فیلم را پخش نکند.
فرخنده از رحیم می خواهد که خصوصی با خانم رادمهر صحبت کند و از خانم رادمهر می خواهد به دیگران بگوید رحیم خودش از خانم رادمهر خواسته پول را به این مرد محکوم به اعدام بدهند تا به این ترتیب، مقدار کمی از رحیم اعاده ی حیثیت شود و خانم رادمهر قبول می کند. وقتی فرخنده پیش رحیم در ماشین برمی گردد، رحیم خبر میدهد که همین الان فیلم دعوایش با بهرام را در شبکه های اجتماعی پخش کرده اند.
طاهری به خانه ی رحیم میآید و میگوید رییس میخواسته تکذیبیه ای در مورد ادعای رحیم در مورد پس دادن سکه ها بنویسد که وقتی شنیده رحیم کار خیری کرده و پول خیرین را که برایش جمع شده بوده به مرد اعدامی بخشیده، دست نگه داشته است.
اکنون طاهری از رحیم می خواهد که با تلفن همراهش فیلمی از او بگیرد و رحیم همین موضوع را جلوی دوربین بگوید. طاهری از سیاوش می خواهد که او جلوی دوربین در مورد کار پدرش سخن بگوید. استرس داشتن سیاوش جلوی دوربین باعث می شود که لکنتش بیشتر شود.
رحیم معذب می شود که نقص فیزیکی بچه اش را سپر بلای خود کرده، اما طاهری میگوید همین با لکنت حرف زدن سیاوش بهتر است و مردم بیشتر دل شان می سوزد و متقاعدتر می شوند. رحیم از طاهری میخواهد که فیلم را در شبکههای اجتماعی نفرستد و اصلاً همین الان از دوربینش پاک کند.
طاهری میخواهد به گونه ای طفره برود اما رحیم تا درگیر شدن شدید با طاهری در بیرون خانه پیش میرود و سرانجام، طاهری برای از بین نرفتن آبرویش مجبور به پاک کردن فیلم می شود. اما رحیم را تهدید به فردایی می کند که در زندان باز هم یکدیگر را خواهند دید. فردا، در حالی که یک زندانی در حال مرخص شدن از زندان است، رحیم از فرخنده و سیاوش که همراهش تا نزدیکی زندان آمده اند جدا میشود.
منتظر میشود تا نوبت ورودش به زندان برسد. جعبه شیرینی مرخص شدن زندانی دیگری را میگیرد تا برای زندانی های دیگر ببرد. زندانی مرخص شده را می بیند که با همسر و فرزندش، در دنیای آزادی بیرون، سوار اتوبوس میشوند و میروند، و سرانجام نوبت ورود به زندانش میشود و وارد زندان میشود...
ویژگیهای فنی و تکنیکی فیلم قهرمان
ویژگی های تکنیکی فیلم از ساختار واقع گرایش تبعیت میکنند با این حال کارگردان در بعضی جاها با تأکیدهایی بر جنبههای فنی و تکنیکی وجوهی نمادین هم به کارش بخشیده است.
مثلاً رحیم در ابتدای فیلم از پله های یک بنای باستانی بزرگ در شهر شیراز، که در حال مرمت است بالا میرود و دوربین تمام مراحل بالا رفتن او را در مدت زمانی طولانی و طی یک برداشت بلند نمایش میدهد. وقتی رحیم در بالای این بنا به شوهرخواهرش میرسد از او میپرسد چگونه 2500 سال پیش، مردم برای دیدار با مردگان خود از این بناهای رفیع بالا میرفتهاند و به نفس نفس نمیافتاده اند و شوهرخواهرش پاسخ می دهد: سیگاری نبودهاند.
این برداشت بلند از طرفی قصد دارد بر قدمت باستانی فرهنگ ایرانی از طریق شهری تکیه کند که داستان در آن میگذرد (شیراز) و از سوی دیگر، انگار با توجه به دیالوگ بر گذشتن آن عظمت اسطوره ای قدیمی تأکید میکند. زمانی اسطوره ای که زمانه ی قهرمانان بوده است و اکنون دیگر زمانه ی اسطوره ای بودن و قهرمانی گری دیر زمانی است که سپری شده است.
بیشتر بخوانیم:
جای دیگری که میتوان مثال زد، وقتی است که فرخنده و رحیم در خیریه، زنی را که شوهرش قرار است اعدام شود، چندین بار از لای در میبینند یا در گذر از کنارش به طور غیرمستقیم با او مواجه میشوند.
این زاویه های دید ویژه پیچیدگی های این رابطه را برجسته میسازد. آنان از سویی دل شان به حال این زن میسوزد و در دل، حق بیشتری به این زن برای داشتن پول های خیریه میدهند و از سوی دیگر، چون این پول برای خودشان جمع شده است، به همان میزان به خودشان هم حق میدهند که این پول را داشته باشند.
در پایان فیلم هم تقابل میان روشنایی بیرون زندان از طریق درب زندان و تاریکی درون زندان، دلالت بر آرزوی اندوهبار رحیم برای رهایی دارد که از او دریغ شده است. در اینجا نور معادل آزادی و تاریکی معادل حبس است.
ویژگیهای روایی فیلم قهرمان به کارگردانی اصغر فرهادی
با توجه به اینکه فیلم قهرمان، مدام شخصیت اصلی خود را بر سر دو راهی تصمیم گیری اخلاقی قرار میدهد و از این طریق پیرنگ خود را پیش میبرد، می توان آن را در جایگاه روایی شاه پیرنگ، از منظر مثلث پیرنگ رابرت مک کی دانست.
فیلم دارای ویژگیهای روابط علت و معلولی، واقعیت یکپارچه، زمان خطی، کشمکش فعال و قهرمان فعال و یکه (رحیم) است. با این حال به نظر می رسد آن تغییر بزرگ برگشت ناپذیر در شخصیت و دنیایش که مک کی برای شاه پیرنگ لازم میداند، در پیرنگ بیرونی فیلم رخ نداده باشد.
چون در ابتدای فیلم، رحیم به خاطر قرضی که نمیتواند پرداخت کند در زندان است و در پایان فیلم هم به همین خاطر در زندان است و همین عدم تغییر در پیرنگ بیرونی، موجب برجسته شدن موقعیت رحیم و کنش او در این موقعیت میشود و فیلم را به سوی ساختار خرده پیرنگ میبرد.
همچنین پایان فیلم نیز، همچون عمده ی فیلمهای فرهادی پایان باز است چون در انتهای فیلم، همچنان این پرسش باقی میماند که حالا در زندانی که هم روسا و هم برخی زندانیان دل خوشی از رحیم ندارند، چه چیزی در انتظار رحیم خواهد بود.
پایان باز نیز از ویژگیهای خرده پیرنگ است. این نکته نیز شایان ذکر است که از نظر روایی، فیلم قهرمان، فیلم مطرحی از سینمای موسوم به نئورئالیستی ایتالیا، یعنی دزد دوچرخه (ویتوریو دسیکا) را به خاطر میآورد. در آن فیلم، ریچی قهرمان فیلم در دنیای محنت زده ی پس از جنگ جهانی دوم به سختی دوچرخهای میخرد تا با آن گذران زندگی کند اما دوچرخه به زودی دزدیده میشود.
نهادهای اجتماعی چون پلیس، کلیسا و مردم دیگر نمیتوانند یا نمیخواهند در یافتن دوچرخه اش به او کمک کنند تا اینکه او از سر استیصال، خودش دوچرخه ای را میدزدد که البته زود دستگیر میشود و فیلم با پایان باز غم زده ای که برونوی مأیوس و تحقیرشده با پسرش ریچی دست در دست در خیابان می رود، به پایان میرسد.
در فیلم قهرمان هم نهادهایی مثل خیریه و زندان، نه تنها درنهایت به رحیم برای حل مشکلش کمک نمیکنند که مشکلاتی هم بر مشکلاتش میافزایند که البته بخشی از این مشکلات هم ناشی از خطاهای خود رحیم است. در سطح پیرنگ درونی، اما در هر دو فیلم تغییری به وجود می آید و آن، اینکه در فیلم دزد دوچرخه رابطه ی میان برونو و ریچی (پسرش) محکم تر میشود (طوری که انگار رابطه ای دوستانه بین آنها به وجود می آید) و در فیلم قهرمان هم همچنین، میان رحیم و سیاوش.
به طوری که رحیم در ابتدای فیلم میگذارد که از لکنت سیاوش برای کمک گرفتن از مردم استفاده شود، اما در پایان فیلم، دیگر اجازه ی استفاده از نقص جسمی پسرش را نمیدهد. همچین این رابطه، از جنس سنتی پدر و فرزندی در هر دو فیلم خارج میشود و به رابطه ای دوستانه که در آن هر دو نفر تلاش میکنند، همدیگر را حمایت کنند، تغییر مییابد. در فیلم قهرمان، البته به نظر میرسد که رابطه ی میان رحیم و فرخنده هم قوی تر شده است. همچنین، در هر دو فیلم تغییر دیگری در شخصیت در سطح پیرنگ درونی به وجود میآید و آن اینکه شخصیت به موقعیت خود در نسبت با جامعه ی اطرافش آگاه تر میشود.
اهمیت فیلم قهرمان در میان فیلمهای دیگر کارگردان
موضوع مشترک همه ی فیلم های فرهادی دشواری های قضاوت اخلاقی درباره ی شخصیت هایی است که در موقعیت های ویژه خطاهایی انجام می دهند.
در شهر زیبا (1382) پسری که هنوز به سن قانونی نرسیده دختری را به قتل رسانده و حالا که نزدیک به سن قانونی است، قرار است اعدام شود و خواهر او میخواهد از پدر مقتول رضایت بگیرد. هم به پدر مقتول و هم به خواهر قاتل برای تصمیم هایشان حق داده میشود.
در فیلم چهارشنبه سوری (1384) مردی با زن مطلقه ی همسایه پنهانی رابطه دارد و همسر این مرد، به همین خاطر دچار ناراحتی های روحی شده است. موقعیتهای اخلاقی هرسه نفر دشوار است و نمیتوان به راحتی در موردشان قضاوت کرد.
در فیلم درباره ی الی(1387) الی بدون اینکه به خانوادهاش چیزی بگوید در سفر شمال با خانوادهای همراه میشود که در آن قرار است یکی از پسرهای خانواده با الی درباره ی ازدواج صحبت کند.
الی در دریا غرق میشود و همه میفهمند که الی نامزد داشته و در این مورد چیزی نگفته بوده و همه با دروغهایی سعی در رفع و رجوع میکنند: موقعیتهای اخلاقی همه ی آدم هایی که در فیلم دروغ میگویند، دشوار و پیچیده است.
در فیلم اسکاری جدایی نادر از سیمین(1389) مردی در حال جدایی از همسرش است چون نمی تواند پدر پیر آلزایمری اش را رها کند و همراه زن به خارج از کشور برود و همین مرد موجب سقط شدن بچه ی پرستار پدرش در اثر یک درگیری می شود و در مورد این خطایش دروغ می گوید: باز هم قضاوت اخلاقی دشوار است.
در فیلم گذشته (1391) مرد ایرانی مهاجری از زن فرانسوی اش جدا شده و اکنون زن با مردی ترک ازدواج کرده که باز هم در این رابطه ی سه ضلعی قضاوت اخلاقی دشوار مطرح است.
در فیلم فروشنده (1394) اقدام به تعرضی به یک زن جوان صورت می گیرد که به نظر میرسد همه ی شخصیتهای اصلی و فرعی مرتبط با زن و حتی خود زن، در این ماجرا هم خطاکار هستند و هم نیستند.
در فیلم اسپانیایی زبان فرهادی، همه میدانند(1397) نیز گروگان گیریی در یک خانواده رخ می دهد که باز هم باعث طرح همین موضوع میشود. در فیلم قهرمان هم شخصیت دوباره در موقعیتی قرار میگیرد که دروغهایی میگوید و دیگران هم دروغ هایی در نسبت با او می گویند که قضاوت اخلاقی در موردشان دشوار و پیچیده است.
اهمیت فیلم قهرمان برای نمایش و نقد در خیر ماندگار
کار خیر در فیلم قهرمان محور موضوعی است، اما رویکرد آن هم راستا با بقیه فیلمهای فرهادی، پیچیدگیهای کار خیر به عنوان یک امر اخلاقی، در موقعیتهایی دشوار است. به طور خاص، کار خیر در مورد شخصیت اصلی، یک نهاد مردمی خیریه، نهاد اجتماعی زندان و نهاد اجتماعی فرمانداری، در این فیلم مطرح میشود:
1- کار خیر شخصیت اصلی
رحیم، ابتدا می خواهد سکه ها را بفروشد اما بعد تصمیم میگیرد کار خیر را انجام دهد و مال صاحبش را به او برگرداند (البته اینکه اساساً اگر کسی موقعیت دزدی داشته باشد اما دزدی را انجام ندهد، کار خیر محسوب میشود یا تنها انجام وظیفه است، سوالی بی پاسخ در فیلم است که جایی بهرام مطرحش می کند). اما به دلیل اینکه رحیم نمیخواهد دیگران بفهمند با فرخنده رابطه دارد، میگوید خودش سکه ها را پیدا کرده است.
یعنی حین انجام کار خیر دروغ می گوید (که البته بخشی از آن به جامعه ای سنتی برمیگردد که هنوز رابطه ی زن و مرد، قبل از ازدواج را نمی پسندد).
رحیم، همچنین دروغ میگوید که پول قرضی را نزول کرده و وام نگرفته است. او کار خیرش را در معرض عموم به نمایش درمیآورد تا از طریق جلب نظر خیرین، پول آزادی اش را از زندان به دست آورد.
بعداً به نادعلی دروغ میگوید و فرخنده را به جای صاحب پول جا می زند. طاهری را متهم می کند که او از رحیم خواسته در مورد اینکه خودش پولها را پیدا کرده دروغ بگوید.
به خاطر اینکه کار خیری انجام داده که باعث شده مردم او را دوست داشته باشند، به خود مغرور میشود و نمیتواند خشمش را از نفی محبوب بودنش توسط بهرام کنترل کند و با بهرام درگیری فیزیکی پیدا می کند که تبعات منفی بعدی برایش دارد.
از موقعیت اجتماعی مسئولان خیریه و زندان برای حفظ آبرویشان سوء استفاده میکند تا بتواند آبروی خود را حفظ کند. ولی به همان اندازه که در انجام همهی این کارهای خطا در امتداد کار خیرش گناهکار است، همان اندازه هم بی گناه است چون موقعیتهای اجتماعی ویژه او را در شرایطی قرار میدهند که خطاهای اخلاقی ای مرتکب شود.
2- کار خیر موسسه نیکوکاری
موسسه ی نیکوکاری، ابتدا رحیم را بابت تشویق کار خیری که او انجام داده حمایت فراوان می کند، اما سپس وقتی به واسطه ی خطاهای رحیم، شایعاتی در جامعه درباره اش شکل میگیرد، و به خصوص وقتی رحیم با بهرام گلاویز میشود و فیلمش پخش می شود، موسسه ی خیریه کار نیک در قبال دیگری را فراموش می کند و به فکر آبروی خود می افتد و دیگر به این توجه نمیکند که رحیم در بخشی از کنش هایش واقعا کار خیر را انجام داده و بی گناه و همچنان، لایق پاداش است.
برای مطالعه:
از سوی دیگر، هرچند این نهاد به خاطر تمرکز روی حفظ آبروی خود تقصیرکار است، از این بابت هم مقصر نیست که میخواهد آبروی خود را حفظ کند تا بتواند به دیگر نیازمندان کار خیر یاری برساند.
همچنین، همان طور که خانم رادمهر میگوید، موسسه خیریه باید با توجه به اینکه مردم، کمتر در کار خیر سهیم میشوند، مجبور به انتخاب اولویتها برای انجام کار خیر برای نیازمندان است و تصمیمگیری در مورد اولویتها هم با دشواریهایی همراه است.
3- کار خیر مسئولان زندان
مسئولان زندان هم ابتدا به رحیم کمک میکنند تا در ازای کار خیرش، مشکلات مالی اش را حل کند، اما پس از گسترش شایعات پشتش را خالی میکنند و برای حفظ آبرویشان حتی میخواهند از نقص فیزیکی پسر رحیم هم سوء استفاده کنند.
وقتی شایعه میشود که مسئولان زندان برای این دارند رحیم را حمایت میکنند تا موضوع خودکشیهای اخیر در زندان را لاپوشانی کنند، اصلاً هدف کار خیر آنان زیر سؤال می رود و وجهی شرورانه به خود میگیرد.
4- کار خیر فرمانداری
فرمانداری ابتدا در حمایت از رحیم برای او شغلی در اداره در نظر میگیرد، اما وقتی شایعات پخش میشوند، بدون اینکه اطمینان کامل از درستی یا نادرستی شایعات به دست آورد، مدام رحیم را تحت فشار و تحقیر قرار میدهد و عاقبت رحیم را مجبور میکند کار خلافی انجام دهد و فرخنده را به جای زن صاحب سکهها جا بزند.
در مورد بقیه ی شخصیتها و موقعیت های اخلاقیشان هم البته میتوان بسیار بحث کرد. مثلاً شخصیت فرخنده که هرچند رحیم برخلاف نظر او سکهها را به صاحبش برمیگرداند، اما همیشه حامی رحیم باقی میماند و نیکوکاری را در حق رحیم تمام می کند. یا خواهر رحیم که هرچند سعی می کند که حامی او باشد، اما جایی که پای چک همسرش در میان باشد، به حمایت از رحیم ادامه نمیدهد.
نویسنده: دکتر محمد هاشمی(دکتری فلسفه هنر و منتقد سینما و تئاتر)